تعبیر دیدن برده در خواب
هرکسی که در بردگی بود ، چه سفید باشد و چه سیاه ، برده است ، بنابراین هرکس ببیند که برده خود را آزاد کرده ، نشان دهنده مرگ برده یا وقوع خیر برای فرد آزاد شده است.
و هرکس ببیند که بنده اش رسیده است ، آزاد می شود.
و هرکس ببیند که بنده اش او را سیلی زده است ، نیز آزاد خواهد شد.
و هر کسی که خواب ببیند با بندگان صحبت می کند یا با آنها مخلوط می شود ، این نشان دهنده افزایش پول او است.
و هر که ببیند پسری خریده است ، نیکی خواهد داشت و گفته می شود که پریشان و اندوهگین است و فروش بهتر از خرید است.
و هرکس در خواب ببیند که غلام فروخته شده است ، هیچ خیری در او نیست ، و گفته شد که او فقیر و ذلیل است ، و اگر در یک آزمایش باشد ، دشمن او را پیروز خواهد کرد.
ر dreamیای بنده خود در برابر پروردگار متعال
ابوالقاسم الحسین بن هارون در عکا به ما گفت. او گفت: ابو یعقوب اسحق بن ابراهیم العوزاعی به ما گفت. عبدالرحمن بن وصل ابوزراara الحدری به من گفت. ابو عبد الله الطاستری به ما گفت. او گفت: در خواب دیدم گویی قیامت برخاسته و از قبر من برخاسته است. بنابراین ، در آن بهشتی وجود دارد و من می خواستم پایین بروم و به من گفتند: این جای تو نیست ، بنابراین من را به آسمان بردند ، در هر آسمانی بهشتی وجود دارد ، تا زمانی که به بالاترین سطح رسیدم ، بنابراین فرود آمدم ، سپس می خواستم بنشینم ، و به من گفتند: تو قبل از خود بنشینی پروردگار خود ، متعال و متعال را ببینید. آدم علیه السلام در مقابل او بود ، و آدم وقتی من را دید ، مرا واداشت تا در سمت راست خود در صندلی فریاد کمک بنشینم ، و من گفتم: “اوه پروردگارا ، آیا با بخشش خود شیخ را عطا کرده ای؟ “بنابراین من از خداوند متعال شنیدم که می گوید:” برخیز ، آدم ، ما تو را عفو کردیم. ”
ابوعلی الحسن بن محمد الزبیری به ما گفت ، او گفت: محمد بن المسیب به ما گفت ، او گفت: عبدالله بن حنیف به ما گفت ، او گفت: پسر خواهر بشیر بن الحارث به من گفت ، گفت: مردی نزد من آمد و گفت: تو بیشر بن الحارث هستی ، او می گوید: مثل انسان بیا ، سپس به او بگو: اگر بر روی ذغال داغ بر من سجده می كردی ، به تو نمی دادم. متشکرم که نام خود را در بین مردم معرفی کردید
احمد بن ابی عمران صوفی در مکه به ما گفت ، محافظت شده توسط خداوند متعال ، او گفت ، ابوبکر طرسوسی به من گفت ، او گفت: عثمان الاحوال ، شاگرد الخراز ، نزد من ابو سعید ماند. وقتی یک سوم شب سپری شد ، او بر من فریاد زد ، ای عثمان ، برخیز ، و من برخاستم ، بنابراین زین شدم ، و به من گفت: وای بر تو ، من ساعت را دیدم مثل این که در آخرت باشم و رستاخیز قبلاً سپری شده بود………………. او بلند شد و تماس گرفت و در حالی كه من رعد و برق داشتم در برابر پروردگار من ایستاد. حتی یك تار مو نمانده بود اما او فوت كرده بود. در این کار صادق هستند ، من شما را با عذابی که هیچ کس از دنیا عذابش نمی دهم ، عذاب می دادم…………… ………………………….